ابیات زیر،شعری است عاشقانه در قالب مثنوی از خودم:
روز حساب
برآن شدم که بگیرم رهش به هر ترفند
مرا به بند کشیده،بیارمش در بند
برآن شدم که شکایت کنم از این بیداد
و با زبان سکوت و نگاهی از فریاد
بگویمش که ز اسب غرور پایین آی
پیاده شو ،و دمی سوی دین و آیین آی
بگویمش که چنین سخت و تندخوی مباش
تو خوبروی جهانی ، درنده خوی مباش
ز لطف ، گاه به گاهی مرا نگاهی کن
چو نور قصد درون دل سیاهی کن
طریق کار گرفتم ، به انتظار نشستم
همینکه سوی من آمد، رهش به خشم گسستم
مثال باز شکاری که طعمه ای بیند
هجوم آرد و خواهد شکار برگیرد
تمام قدرت خود جمع کردم و گفتم
رسید روز حسابی که با تو می گفتم
ولی چه سود همینکه نگاه بر من دوخت
ز مُلک تا ملکوتم،تباه گشت و بسوخت
تمام نقشه و حرفها و فریادم
به یک نگاه پرید و برفت از یادم
سفارش شعر - اشعار عاشقانه - بوسه
، ,روز ,سوی ,رهش ,نگاهی ,شدم ,سفارش شعر ,شدم که ,رهش به ,خواهد شکار ,شکار برگیردتمام
درباره این سایت