پدر بیا
ز گرد باد حوادث گذر نخواهی کرد
ترا چو دست ، ز دست پدر، رها گردد
ز فتنه چون برهی میان فتنه گران؟
رهت اگر که ز راه پدر ،جدا گردد
سفینه ات چو به موج بلا گرفتار است
هراس نیست ،پدر چون که ناخدا گردد
نشان گرفته تو را صد هزار تیر حِیَل
نباشدت چو پدر، جملگی رها گردد
میان شام معما چو گم شدی مهراس
پدر چو نجم بیاید و رهنما گردد
تراست درد فراوان به جان و میدانم
پدر بود چو به بالین ، ترا دوا گردد
امید منتظران،دادخواه عالمیان
ز فتنه چون برهی میان فتنه گران؟
رهت اگر که ز راه پدر ،جدا گردد
سفینه ات چو به موج بلا گرفتار است
هراس نیست ،پدر چون که ناخدا گردد
نشان گرفته تو را صد هزار تیر حِیَل
نباشدت چو پدر، جملگی رها گردد
میان شام معما چو گم شدی مهراس
پدر چو نجم بیاید و رهنما گردد
تراست درد فراوان به جان و میدانم
پدر بود چو به بالین ، ترا دوا گردد
امید منتظران،دادخواه عالمیان
پدر،بیا که جهانی زغم رها گردد
توضیحات:
حیل: نیرنگها - جمع حیله
سفینه: کشتی
سفارش شعر - اشعار عاشقانه - بوسه
چو ,پدر ,شعر ,رها ,ز ,پدر، ,سفارش شعر ,چو به ,بیاید و ,نجم بیاید ,مهراسپدر چو
درباره این سایت